گفت: يک سايت وابسته به سلطنتطلبان نوشته است «طرفداران سلطنت در انتخابات شرکت نميکنند و به اصلاحطلبان هم توصيه ميکنيم شرکت نکنند.»
گفتم: چطور مگه؟
گفت: نوشته؛ راه پيروزي نهايي بر جمهوري اسلامي ايران از سلطنتطلبي ميگذرد!
گفتم: عجب خل و چل ديوونهاي هستند اين سلطنتطلبها!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: ديوانهاي به آسمان سنگ ميپراند، پرسيدند چه ميکني؟! گفت؛ دارم به ستارهها حمله ميکنم! گفتند؛ به کارت ادامه بده، اين اعتماد به نفس تو را اگر صندوق صدقات سر کوچه ما داشت، تا حالا بانک مرکزي شده بود!
دست خالي
گفت: گروه هاي اپوزيسيون بدجوري اردشير اميرارجمند و رجب مزروعي را به باد فحش گرفته اند.
گفتم: چرا؟!
گفت: در سايت هاي خود خطاب به آنها نوشته اند شوراي دو نفره موسوم به هماهنگي راه سبز! عامل جمهوري اسلامي است و ماموريت دارد كه اپوزيسيون را بي آبرو و سكه يك پول كند.
گفتم: مگر آدم قحطي است كه جمهوري اسلامي سراغ اين دو نفر برود؟!
گفت: نوشته اند اين شوراي دو نفره با فراخوان براي حضور و سكوت در 25 خرداد، قصد داشته اپوزيسيون را تمام شده معرفي كند، چون مي دانسته هيچكس براي حمايت به خيابان نمي آيد.
گفتم: خب! ديگه چي؟!
گفت: اميرارجمند در مصاحبه با سايت خودش، خطاب به اپوزيسيون گفته است، حالا اگر اعتراض داريد چرا فحش مي دهيد؟
گفتم: شخصي كه براي گدايي به در خانه اي رفته و با فحاشي صاحبخانه روبرو شده بود خطاب به او گفت؛ حالا اگر چيزي نمي دهي چرا فحش مي دهي؟ و صاحبخانه گفت؛ آخه نمي خواستم دست خالي برگردي!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
دندون
گفت: سايت ضد انقلابي گويانيوز، معروف به «سيانيوز» از گروه هاي اپوزيسيون درخواست كرده كه كمتر حرف بزنند.
گفتم: ولي اين حيوونكي ها تنها كاري كه بلدند، حرف زدن است، اگر حرف هم نزنند كه فقط به درد لاي جرز ديوار مي خورند.
گفت: خطاب به آنها نوشته است؛ فايده حرف زدن ها و نوشته هاي شما چيست؟! غير از اين كه با اظهارات خودتان براي ستون گفت و شنود كيهان سوژه درست مي كنيد؟!
گفتم: با اين حساب، حرف زدن آنها بي فايده هم نيست.
گفت: نوشته؛ به جاي اينهمه حرف زدن و سوژه درست كردن براي كيهان، قسمتي از وقت خودتان را صرف فكر كردن كنيد تا از اشتباهات پي درپي جلوگيري كرده باشيد.
گفتم: ديگه خيلي دير شده! يارو رفت دندانپزشكي گفت؛ دندون عقلم خيلي كج و كوله دراومده. دكتر گفت؛ بشين برات بكشم! يارو گفت؛ نه! طاقت درد ندارم. راه ديگه اي نداره؟ و دكتر با عصبانيت گفت؛ چرا! بشين يك كمي نصيحتش كنم شايد رو به راه بشه!
گفت: يك سايت ضد انقلاب به درگيري گروه هاي اپوزيسيون با يكديگر اعتراض كرده و نوشته اين درگيري ها باعث سوءاستفاده كيهان مي شود.
گفتم: چه سوءاستفاده اي؟ كشك چي؟ پشم چي؟! كيهان فقط اطلاع رساني مي كند.
گفت: اين سايت نوشته كه اگر گروه هاي اپوزيسيون با هم درگير نباشند و به هم ناسزا نگويند و عليه هم افشاگري نكنند، كيهان هر روز درباره ما خبر ويژه نمي نويسد!
گفتم: گروه هاي اپوزيسيون اگر همينجوري ساكت بنشينند و فقط به همديگر نگاه كنند باز هم خبر آن براي همه خنده دار است و باعث تفريح و سرگرمي خلايق مي شود.
گفت: نوشته كه بايد ترفندهاي كيهان را كشف كنيم تا به سوژه اين روزنامه تبديل نشويم!
گفتم: يارو رفت بقالي گفت؛ آقا نوشابه بزرگ داري؟ بقال پرسيد؛ منظورت نوشابه خانواده است؟ و يارو تا مي خواست بگه پ نه... بقاله با عصبانيت گفت؛ پ نه و مرض! اين چيه شماها ياد گرفتين و يارو گفت؛ مي خواستم بگم پنير هم مي خوام، فروشنده معذرت خواست و پرسيد؛ پنير بسته اي بدم؟ و يارو گفت؛ پ نه، متري بده!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
آب پرتقال!
گفت: با اينكه دور دوم انتخابات تمام شده، هنوز گروههاي اپوزيسيون دارند درباره شركت يا عدم شركت در دور دوم با يكديگر جرو بحث مي كنند.
گفتم: حيوونكي ها!
گفت: برخي از آنها مي گويند شركت ما در انتخابات نشانه تائيد جمهوري اسلامي است و بعضي ديگر مي گويند بايد شركت كنيم و مبارزات خود را از درون حاكميت دنبال كنيم!
گفتم: سايت بالاترين با اشاره به اين جر و بحث ها خطاب به اپوزيسيون نوشته است؛ طوري بحث مي كنيد كه انگار جمهوري اسلامي براي شركت شما فرش قرمز پهن كرده است! آنها براي خاتمي هم تره خرد نكردند چه رسد به ما؟!
گفت: يكي از ضدانقلابيون ديگر هم در صفحه فيس بوك خود نوشته؛ دوره ما تمام شده نبايد گول اين ميزگردها و مصاحبه هاي بي بي سي و VOA را بخوريم.
گفتم: لوله آب خونه يارو تركيده بود. بعد از تعمير، آب زردرنگ از آن مي آمد رفيقش گفت؛ اين به خاطر زنگ زدگي لوله هاست؟ و يارو جواب داد؛ نه بابا! اين حرفها چيه؟! سازمان آب مي خواد بهمون خسته نباشيد بگه؛ از توي لوله آب پرتقال فرستاده!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
آبياري !
گفت: اختلاف نظر درباره شركت در انتخابات دور دوم به يك موضوع داغ ميان گروههاي اپوزيسيون تبديل شده است.
گفتم: كه چي؟!
گفت: يك عده مي گويند بايد شركت كنيم تا از درون نظام با آن مبارزه كنيم و يك عده ديگر مي گويند اگر شركت كنيم ادعاي تقلب را بر باد داده ايم!
گفتم: حالا مگر پشه خودش چي هست كه فشار خونش چي باشه؟! آنها كه همه در خارج كشور كنگر خورده و لنگر انداخته اند و اجازه شركت ندارند!
گفت: حيوونكي ها بعد از شكست فتنه بدجوري بيكار شده اند و دنبال سوژه براي اختلاف بين خود و دعوا و فحش كاري با يكديگر مي گردند و اسمش را مي گذارند پروژه فلان! و طرح بهمان! و...
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو به رفيقش گفت بيا بچه ات را جمع و جور كن. بدجوري پس داده و فرش رو نجس كرده! رفيقش گفت؛ اين چه جور حرف زدنه! بگو داره براي گل هاي قالي پروژه آبياري قطره اي اجرا مي كنه!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
مدرسه
گفت: گروه هاي اپوزيسيون طي چند روز اخير دست به حملات شديدتري عليه سران فتنه زده اند.
گفتم: بعد از شكست فتنه 88 هر روز بيشتر از پيش به پر و پاي هم مي پيچند! حالا چي گفته اند؟!
گفت: به موسوي و كروبي و خاتمي فحش مي دهند و مي گويند دروغگويي ها و شارلاتان بازي هاي شما باعث بدبختي و فلاكت ما شده است.
گفتم: خب! حيوونكي ها راست مي گويند ولي چرا نمي گويند كه هم باعث بدبختي سران فتنه شده است؟
گفت: چه عرض كنم؟! سران فتنه هم آنها را باعث افتضاح و آبروريزي خود مي دانند.
گفتم: زنگ در خانه اي به صدا درآمد، پدر از آيفون نگاه كرد و به پسرش گفت؛ بدو، بدو برو قايم شو، ناظم مدرسه است! حتما يك غلطي كرده اي كه آمده سراغت. و پسر به پدرش گفت؛ بابا! تو برو قايم شو! چون امروز به آقا ناظم گفته بودم بابام مرده! مدرسه نميام!
گفت: چه خبر؟!
گفتم: دو تن از مقامات كشور با صدور احكام جداگانه يك متهم را به مسئوليت هاي مهمي منصوب كرده اند!
گفت: آره شنيده ام، يعني خبرش همه جا پيچيده است! ولي مي گويند كه اين شخص بعد از بازداشت از اتهامات وارده تبرئه شده است!
گفتم: تبرئه نشده، بلكه با عفو آزاد شده.
گفت: با اين حساب، سابقه دار است و مطابق قانون نبايد او را به مسئوليت هاي مهم منصوب كنند. چرا اين كار را كرده اند؟! چرا در فضاي كشور تنش ايجاد مي كنند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! در يك اتوبوس بين شهري يكي از مسافران هر از چندگاه از انتهاي اتوبوس برخاسته و در گوش راننده چيزي مي گفت و راننده توجهي نمي كرد. اما آخرين بار كه در گوش راننده پچ پچ كرد، راننده با عصبانيت گفت؛ آقا! برو بشين! اين چه حرفيه؟ مسافران كه توجهشان جلب شده بود پرسيدند؛ مگر اين آقا چه مي گويد؟!
و راننده گفت؛ مي گويد، اتوبوس را به يك ديواري، درختي، تير چراغ برقي، يك جايي بزن كه يك كمي بخنديم!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
گنج
گفت: يكي از مدعيان فراري اصلاحات كه به انگليس پناهنده شده در وبلاگ خود به گروههاي اپوزيسيون توصيه كرده است كه از روياهاي خود غافل نباشند!
گفتم: منظورش چيست؟
گفت: نوشته است؛ اگرچه جنبش سبز شكست خورده و اين شكست همه ما را دچار استرس كرده است ولي مي توانيم پيروزي را در روياهاي خود مجسم كنيم!
گفتم: كه چه بشود؟!
گفت: «ح-غ» نوشته است تجسم پيروزي در رويا هم مي تواند استرس آزاردهنده اپوزيسيون را تاحدودي تسكين دهد!
گفتم: يارو مي گفت؛ ديشب خواب ديدم يك صندوق پر از سكه طلا پيدا كرده ام. صندوق را روي كولم گذاشته بودم و از شدت سنگيني آن يك اتفاق بدي افتاده بود. وقتي بيدار شدم ديدم، نصف خوابم تعبير شده، پرسيدند، يعني نصف گنج روي كولت بود؟ و يارو گفت؛ از گنج خبري نبود ولي بدجوري گند زده بودم!
بدهي
گفت: يكي از همراهان فتنه 88 و دوستان خاتمي با اشاره به شركت وي در انتخابات نوشته است؛ اين اقدام براي خاتمي خيلي پرهزينه بود!
گفتم: شركت خاتمي در انتخابات براي او پرهزينه بود يا وطن فروشي و خيانت و جنايت او در فتنه 88؟!
گفت: نوشته كه شركت خاتمي در انتخابات باعث اعتراض جريانات ضدانقلاب به او شد بنابراين خاتمي براي اين كار خود هزينه زيادي پرداخت كرده است!!
گفتم: يعني اعتراض منافقين و سلطنت طلب ها و بهايي ها و اسرائيلي ها به خاتمي براي او ناراحت كننده بوده است؟! اين كه عذر بدتر از گناه است.
گفت: چه عرض كنم؟! مثل اينكه خود اين يارو هم نفهميده چه مي گويد فقط در پايان مقاله خود نتيجه گرفته كه چون خاتمي براي رأي دادن هزينه كرده است، نظام هم بايد قدر او را بداند!
گفتم: شخصي يك ميليون تومان بدهكار بود و اعتراض طلبكار بلند شده بود. يارو در خانه طلبكار رفت و يواشكي به او گفت؛ اگر 600 هزار تومان از بدهي خود را ماه بعد بدهم، چقدر باقي مي ماند؟ طلبكار جواب داد 400 هزار تومان و يارو گفت؛ اگر399 هزار و نود و هفت تومان را هم 3 ماه بعد بدهم چي؟ و طلبكار گفت؛ فقط هزار تومان باقي مي ماند. در اين هنگام بدهكار با پررويي فرياد زد مرد حسابي! خجالت نمي كشي براي سه تا تك تومني اينهمه سر و صدا راه انداخته اي؟!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
قابلمه
گفت: جوانفكر در مصاحبه با روزنامه شرق باز هم به جدول زده است!
گفتم: ولي آقاي احمدي نژاد كه گفته بود «من روزنامه هاي كيهان و شرق را نمي خوانم»! شايد به همين علت و براي اينكه رئيس جمهور متوجه كارهاي او نشود با شرق مصاحبه كرده! خب؛ حالا چي گفته؟
گفت: به خيال خودش استدلال كرده كه آقاي احمدي نژاد نبايد در جلسات مجمع تشخيص شركت كند.
گفتم: ولي آقاي احمدي نژاد كه ديروز در جلسه مجمع شركت كرد. خب! ديگه چي؟!
گفت: اعتراض كرده چرا لاريجاني و قاليباف كه رقيب انتخاباتي رئيس جمهور بوده اند بايد رئيس مجلس و شهردار تهران باشند!
گفتم: خب! اولي با رأي مردم نماينده شده و با رأي نمايندگان مجلس، رئيس مجلس شده. دومي هم با رأي شوراي شهر كه آنها هم با رأي مردم انتخاب شده اند، شهردار شده است!
گفت: ظاهرا از نگاه آقاي جوانفكر غير از اصحاب فتنه و حلقه انحرافي هر كس ديگري را كه ايشان نمي پسندد نبايد هيچ مسئوليتي داشته باشد!
گفتم: يارو به همسرش گفت؛ غذا را بياور كه خيلي گرسنه ام و همسرش قابلمه غذا را سر سفره آورد اما، يارو مي خورد و غرغر مي كرد. همسرش پرسيد؛ غذا خوب نيست؟ گفت؛ نه! خيلي هم خوب است. پرسيد پس چرا غرغر مي كني؟ گفت؛ نفرات زياد است. همسرش گفت؛ فقط من هستم و تو هستي و قابلمه غذا و يارو گفت؛ بهتر آن بود كه فقط من بودم و قابلمه غذا...!
دلال
گفت: بانك مركزي به دارندگان حواله پيش فروش سكه پيشنهاد كرده است كه سكه هاي خود را به بانك بفروشند!
گفتم: يعني چي؟ براي چي؟
گفت: ظاهرا چون قيمت سكه كاهش پيدا كرده، بانك مركزي نمي خواهد سكه هاي خريداري شده روي دست واسطه ها و دلال ها بماند و ضرر كنند!
گفتم: به جهنم كه دلال ها ضرر مي كنند! بانك مركزي بايد از منافع مردم حمايت كند نه واسطه ها و دلال ها.
گفت: بايد از بانك مركزي پرسيد؛ اگر مي خواستيد اين سكه ها را بخريد، چرا فروخته ايد؟ و حالا كه فروخته ايد چرا مي خواهيد دوباره آن را بخريد؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! شخصي الاغش را براي فروش به دست يك دلال سپرد و دلال براي بازارگرمي فرياد مي زد كه اين الاغ از قاطر قوي تر، از شتر پرطاقت تر و از اسب تيزتر و... ناگهان فروشنده جلو آمد و به دلال گفت؛ مرد حسابي! الاغ به اين خوبي را چرا بفروشم؟! خودم آن را مي خرم!
علت مرگ
گفت: ژنرال «نايف بن احمد آل سعود» طي مقاله اي در يكي از مجلات نظامي آمريكا خطاب به اسرائيل نوشته است ما و شما يك دشمن مشترك به نام ايران داريم و يك حامي مشترك به نام آمريكا.
گفتم: تا اينجا كه اين حيوون زبون بسته حرف حساب زده!
گفت: مرد حسابي! اگر آمريكا دوست و حامي عربستان است، چرا 9 ميليون نفر از جمعيت اين كشور زير خط فقر هستند. بيش از 25 درصد مردم سواد خواندن و نوشتن هم ندارند، 37 درصد جوانان بيكارند، هيچكس حق رأي ندارد و...
گفتم: خب! شايد منظورش حمايت آمريكا از خاندان آل سعود است!
گفت: آمريكا و اسرائيل از شاه و حسني مبارك و بن علي و عبدالله صالح و... هم حمايت مي كردند!
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو مرده بود از پسرش پرسيدند؛ علت مرگ بابات چي بود؟! گفت به خاطر خوردن شير مرد. پرسيدند؛ شيرش فاسد بود؟ گفت؛ نه بابا! بابام داشت شير مي خورد كه يهو گاوه نشست!
سفر استاني!
گفت: علاوه بر حاكم امارات، حاكم عربستان هم به حضور رئيس جمهور كشورمان در جزيره ابوموسي اعتراض كرده است!
گفتم: چرا؟! واسه چي؟!
گفت:خب حيوونكي ها حق دارند! از احمدي نژاد گله كرده اند كه چرا در سفرهاي استاني خود هنوز به عربستان و امارات سفر نكرده است!
گفتم: چيزي كه عوض دارد، گله ندارد. انشاءالله احمدي نژاد در سفرهاي بعدي خود به دو استان عربستان و امارات هم سفر مي كند.
گفت: ولي استانداران عربستان و امارات مي ترسند كه با توجه به تحولات و انقلاب هاي اسلامي منطقه تا چند ماه ديگر توسط مردم اين دو استان از پست استانداري عزل شده باشند.
گفتم: چه فرقي مي كند؟! چون بر فرض محال اگر تا سفر بعدي رئيس جمهور هم دوام بياورند و مثل حسني مبارك توسط مردم به درون قفس انداخته نشوند به احتمال زياد احمدي نژاد به روش مخصوص خود هر دو را عزل مي كند!
الدنگ
گفت: سايت ضدانقلابي «بامداد خبر» با اشاره به اسنادي درباره تعدادي از ضدانقلابيون فراري و پناهنده به آمريكا و اروپا نشان داده است كه همه آنها براي سازمان «سيا»، «موساد» و MI6 انگليس كار مي كنند.
گفتم: اين كه كشف جديدي نيست.
گفت: سايت ياد شده در اين مقاله مستند به سوابق افرادي نظير اردشير اميرارجمند، محسن سازگارا، رجبعلي مزروعي و... اشاره كرده و پرسيده است؛ آيا شما مأموران نفرين شده «سيا» نيستيد؟!
گفتم: درباره گروه خودشان چه مي گويند؟!
گفت: اتفاقاً درباره خودشان هم نوشته است؛ ما هم مثل بقيه در خارج از كشور، علاف و نفرين شده هستيم.
گفتم: يارو به دوستش مي گفت؛ «نه از خاكم، نه از بادم، نه دربندم، نه آزادم، نه من ليلاترين مجنون، نه شيرينم، نه فرهادم، نه از آتش نه از برگم، نه از كوهم، نه از سنگم...» دوستش گفت؛ «فلان فلان شده، جون بكن بگو بالاخره چي هستي؟!» و يارو گفت؛ «هيچي! فقط مثل تو بدبختم، فقط مثل تو الدنگم»!
گريه !
گفت: موضع مقتدرانه ايران در اجلاس اسلامبول و موضع ضعيف آمريكا در اين اجلاس بدجوري باعث عصبانيت گروه هاي اپوزيسيون شده است.
گفتم: مقامات آمريكايي و اروپايي و صهيونيستي نگراني شديد خود را در اين باره به طور رسمي و علني ابراز كرده اند ولي گروه هاي اپوزيسيون كه نه سر پيازند و نه ته پياز چرا عصباني شده اند؟!
گفت: اتفاقا «آرش- م» يكي از ضد انقلابيون فراري در صفحه فيس بوك خود نوشته است؛ «قبول دارم كه ضعف آمريكا و موضع قوي ايران براي ما نگران كننده است ولي نبايد باعث نااميدي اپوزيسيون شود»!
گفتم: ولي يكي از ضد انقلابيون ديگر در پاسخ وي نوشته است «وقتي پاتريك كلاوسون از انستيتو واشنگتن مي گويد غرب مي تواند براي جلب نظر ايران اپوزيسيون را زير پا بگذارد، ديگر چه اميدي مي توان داشت».
گفت: «آرش- م» در جواب او نوشته است «منظورم اين است كه نبايد تا اين اندازه عصباني و نااميد باشيم»!
گفتم: به يارو گفتند از ته دل گريه كن!... خودش را خيس كرد!
(گفت و شنود طنز سیاسی)
خودكشي !
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: كشورهاي 1+5 در مذاكرات ديروز اسلامبول با غني سازي 3 تا 5/5 درصدي اورانيوم در ايران موافقت كرده اند!
گفت: اين كه حق قانوني ما بود و در حال انجام آن بوده و هستيم و نيازي به موافقت 1+5 نبود.
گفتم: ولي به همين علت پرونده هسته اي ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل برده و دست به تحريم ايران زده و چند قطعنامه عليه كشورمان صادر كرده اند.
گفت: خب! حالا اگر متوجه شده اند كه كار غلطي كرده بودند براي اثبات صداقت خود بايد قطعنامه ها و تحريم ها را لغو كنند.
گفتم: از لغو تحريم ها و قطعنامه ها حرفي نزده اند!
گفت: يعني از يكطرف با بحران روبرو هستند و به مذاكره نياز دارند و از طرف ديگر حاضر به پرداخت هزينه آن نيستند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو از بس كه خسيس بود، وقتي هم كه تصميم گرفت به زندگي خود خاتمه بدهد، با برق خونه همسايه خودكشي كرد!
لقب
گفت: گروه هاي اپوزيسيون هنوز موضوع شركت خاتمي در انتخابات را رها نكرده و درباره آن به بحث و جدال و فحش و فحش كاري عليه يكديگر مشغولند.
گفتم: حيوونكي ها اگر با هم دعوا نكنند چه كنند؟! بالاخره بايد يك جوري اوقات فراغت خود را سپري كنند!
گفت: يكي از آنها خطاب به مدعيان اصلاحات در داخل كشور نوشته است «حالا كه آبروي جنبش و آبروي اپوزيسيون و آبروي اصلاحات را برده ايد لااقل اسم جبهه اصلاحات را عوض كنيد»!
گفتم: بد حرفي نمي زنند!... يكي از خلفاي بني عباس به مشاور خود گفت؛ هريك از پدرانم لقبي براي خود انتخاب كرده بودند مثل المتوكل بالله! المعتصم بالله! و... به نظر تو من براي خودم چه لقبي انتخاب كنم؟! و مشاورش گفت؛ العياذ بالله!
سكه
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: بانك مركزي اعلام كرد «پيش فروش سكه متوقف مي شود».
گفت: هزاران آفرين، صد بارك الله، با اين اقدام دست واسطه ها و دلال ها از بازار سكه كوتاه خواهد شد.
گفتم: مرد حسابي! كجاي كاري، بانك مركزي اعلام كرده توقف پيش فروش سكه براي جلوگيري از كاهش قيمت آن است!
گفت: يعني چي؟!
گفتم: با سرازير شدن سكه هاي پيش فروش شده قبلي به بازار، قيمت سكه به شدت كاهش يافته و بانك مركزي مي خواهد پيش فروش را متوقف كند تا مانع عرضه بيشتر سكه و كاهش بيشتر قيمت آن شود!
گفت: ولي كاهش قيمت سكه به نفع مردم و به ضرر واسطه ها و دلال هاست و بانك مركزي بايد از كاهش قيمت آن استقبال كند.
گفتم: چه عرض كنم؟! شخصي پتروس فداكار را با دهقان فداكار اشتباه گرفته بود، رفت انگشتش را كرد توي چشم راننده قطار!
گفت: شبكه وهابي «كلمه» وابسته به عربستان سعودي درپي درخواست هاي مكرر بينندگان خود مجبور شد به شاه عربستان بگويد «شراب نخور»!
گفتم: خب! ديگه چي؟!